معه ۰۲ ارديبهشت ۱۳۸۴
تروريسم و جمهوري اسلامياگر دركشورهاي دمكراتيك حكومت ناشي از اراده ملت است، درمورد گذشته و حال جمهوري اسلامي بايد گفت اين نظام ناشي از ترور و وحشت است. با تروريسم، خشونت و ايجاد وحشت قدرت را قبضه كردند و سپس با اعدام و كشتار و مجازاتهاي وحشيانه قرون وسطايي و ايجاد محيط ترس و ارعاب زير پاي خود را محكم ساختند و همچنان حاكميتشان را بر ملت تحميل ميكنند. مجازاتهاي وحشيانه و بازگشت به دوران توحش در هرجامعهاي ايجاد ترس و وحشت ميكند. جمهوري اسلامي نيز همانند هيتلر و استالين، با اعمال خشونت بي حد و حصر به قدرت رسيد و با استفاده از همان وسائل به حكومت نامشروع خود تداوم بخشيده است. پس ازحادثه يازده سپتامبر مسأله تروريسم و رفتار تروريستي به عنوان مهمترين مسأله جهاني مطرح شده است. اين رويداد فرصت مناسبي فراهم آورده است كه بشود نقش ترور و وحشت را درايجاد و تداوم جمهوري اسلامي مورد مطالعه قرار دهيم. تروريسم همانند يك غده سرطاني است كه اگر با آن مقابله نشود همچنان به رشد خود ادامه خواهد داد و هر آنچه در مسير آن قرار گيرد آلوده و سپس نابود خواهد كرد. با آن كه هنوز تعريفي جامع و مانع براي اين هيولاي ضد بشري تعيين نكردهاند درگزارشي كه براي سازمان ملل وتفسيرات ساختاري اين سازمان تهيه شده است براي اولين بار سعي كردهاند براي تروريسم نيز تعريفي مورد قبول همگان پيشنهاد كنند. اما اين گزارش و پيشنهادات آن كه در پائيز آينده به مناسبت شصتمين سال تاسيس سازمان ملل مطرح خواهد شد هنوز رسميت ندارد. شايد براي پارهاي از خوانندگان جالب باشد كه با اين همه كه درباره تروريسم گفته و نوشته شده است، توافق اصولي و تعريف بين المللي برسر معني دقيق آن در دستور كار آينده قراردارد. برمبناي يكي از تعاريف متداول «تروريسم عبارتست از استفاده غيرقانوني و يا تهديد به استفاده از خشونت بوسيله يك فرد و يا يك گروه عليه افراد و يا گروههاي ديگر يا اموال آنها با نيت ارعاب و اجبار براي پيشبرد اهداف سياسي يا مسلكي» به صورت سادهترميتوان گفت هرنوع استفاده نامشروع از خشونت براي پيشبرد مقاصد سياسي، مسلكي، مذهبي و غيره را ميتوان تروريسم ناميد. استفاده از كلمات «استفاده نامشروع» و نظائر آن دقيقا به اين دليل است كه در نظامهاي قانوني و دمكراتيك استفاده ازخشونت فقط در انحصار حكومت قراردارد آنهم در چارچوب قوانين و مقرراتي كه با ضوابط صحيح قانونگذاري وضع شده باشد. ماده 9 اعلاميه جهاني حقوق بشر ميگويد: «احدي را نميتوان خودسرانه توقيف، حبس يا تبعيد نمود.» ماده 17 ميافزايد:«هر شخصي منفردا يا بطور اجتماع حق مالكيت دارد. هيچكس را نميتوان بدون مجوز قانوني از مالكيت محروم كرد.» انحصار قواي قهريه و اعمال خشونت دردست حكومتهاي دمكراتيك و قانوني راه را براي هر فرد يا گروه ديگري كه بخواهد اعمال خشونت كند بسته است. بنا بر اين تعريف تروريسم را به عنوان «استفاده غيرقانوني از خشونت» بايد دراين مبحث مطرح كرد. صرف نظر از آنكه چگونه تعريفي براي تروريسم مورد توافق قرارگيرد، يك مرور كلي در مورد تاريخچه ايجاد و تداوم نظام جمهوري اسلامي بخوبي نشان مي دهد كه استفاده نامشروع از خشونت يكي از مباني اصلي اين نظام است. وقتي غربيها و به ويژه آمريكائيها راجع به تروريسم جمهوري اسلامي سخن ميگويند بدون استثنا به حوادث 4 نوامبر 1979ميلادي برميگردند و اشغال سفارت آمريكا را درتهران و گروگانگيري ديپلماتها را به عنوان اولين عمل تروريستي اين رژيم معرفي ميكنند. براي ايرانيها تاريخچه اعمال و رفتار تروريستي اين نظام به دوران قبل از انقلاب اسلامي 1357 معطوف مي شود. حادثه سينما ركس در آبادان كه در آن بيش از 400 انسان بيگناه زندهسوز شدند يكي از مخوفترين خاطرات تروريستي اين نظام است. با آنكه هرگز نگذاشتند مردم همه حقايق راكشف كنند قضاوت نهايي جامعه در مورد مرتكبين آن جنايت لااقل در افكار عمومي، جاي شكي باقي نگذاشته است و آنقدر اسناد و مدارك هنوز وجود دارد كه قطعا روزي عاملان واقعي در يك دادگاه قانوني معرفي خواهند شد. اگر كسي هنوز نتواند به علت وسواسهاي ضروري قانونمداري و عدالتخواهي رسما سران نظام جمهوري اسلامي را به ارتكاب آن جنايت محكوم كند، چنين شكي درمورد رفتار آنها پس از پيروزي انقلاب وجود ندارد. به تيربارانهاي روي بام مسجد رفاه و هزاران كشتار ديگر با احكام قرون وسطايي ديوانههايي ازنوع شيخ صادق خلخالي هيچگونه نامي جز رفتار تروريستي نميتوان اطلاق كرد. همه آن اتهامات واهي مانند «مفسدفيالارض» و «محارب با خدا» لاطائلاتي بود كه دقيقا براي ارعاب جامعه و اجبار مردم به تمكين اعمال مي شد. با هر اعدامي برميزان ترور و وحشت در جامعه مي افزودند و امكان هرگونه مقاومتي را تضعيف ميكردند. متاسفانه استفاده ازاين شيوه تروريستي به سود نظام تمام شد و آنها توانستند در مدت كوتاهي براوضاع مسلط شوند. ازآن پس هربار كه با مشكلي برخورد ميكردند جمعي را به جوخههاي تيرباران ميسپردند. كشتارهزاران جوان زنداني پس از «نوشيدن جام زهر» و قبول آتش بس در جنگ با عراق نمونهاي از اين رفتار تروريستي و سوءاستفاده ازآن براي ارعاب جامعه و پيشگيري از هرنوع عكسالعمل احتمالي بود. موفقيت ظاهري اين نحوه عمل در صحنه داخلي موجب آن شد كه به صدور انقلاب (بخوانيد صدور تروريسم) به منطقه وكشورهاي ديگر بپردازند. ايجاد حزب الله در لبنان، حملات انتحاري سال 1982 در بيروت عليه قواي آمريكايي و فرانسوي، بمبگذاري در مركز فرهنگي كليميان در بوينس آيرس پايتخت آرژانتين، فتواي قتل سلمان رشدي نويسنده انگليسي ، ترور دهها نفر از مخالفان سياسي نظام در اروپا و ساير نقاط جهان، قتلهاي زنجيرهاي در دوران حكومت آقاي خاتمي و بسيار ديگر از اعمال تروريستي منتسب به جمهوري اسلامي همه شواهدي هستند گواه برطينت پليد اين نظام و عوامل آن. اكنون كه همه سخن ازجنگ با تروريسم و ريشه كن كردن آنرا مطرح كردهاند چگونه ميشود قبول كرد كه پارهاي از حكومتهاي غربي ظاهرا بخاطر منافع تجاري حاضرند از چنين گذشتهاي چشم پوشي كنند؟ اگر قبول كنيم كه مردم عادي كشورهاي غربي از پرونده سياه نظام جمهوري اسلامي درمورد تروريسم كاملا آگاه نيستند چگونه ميتوان اين عدم آگاهي را به دولتهاي غربي تعميم داد؟ در چندين مورد اين اعمال تروريستي در قلب شهرهاي مهم اروپا صورت گرفته است و محاكم صالحه همين كشورهاي اروپايي پس از رسيدگي دقيق راي برمحكوميت عوامل جمهوري اسلامي دادهاند. با اين همه درميان همه كشورهاي غربي فقط آمريكا شهامت آنرا داشته است كه رسما حكومت ايران را در ليست سياه كشورهاي حامي تروريسم قرار دهد در حالي كه كشورها ديگر همچنان از اتخاذ يك موضع قاطع دراين مورد سرباز ميزنند. آيا تا زماني كه حكومتهاي غربي و ژاپن همچنان به روش سازشكاري با نظام جمهوري اسلامي ادامه ميدهند ميتوان داستان مبارزه بين المللي با تروريسم را جدي تلقي كرد؟ پاريس 14 آوريل 2005
link to original article
# posted by Free_Iran_Now : Friday, April 22, 2005