ایرانیان نیازی به قیمیت ملایان تازی ندارند
با قیام ملی خود برای آزادی ایران کوشا باشیم

Saturday, October 14, 2006

زندان اوین جمهوری اسلامی

بند 209 زندان اوین، شکنجه گاه زندانیان سیاسی
فعالان حقوق بشر در ایران
طی سالهای اخیر بسیاری از مردان و زنان آزادیخواه و مبارز در بند 209 زندان اوین تحت شکنجه های طاقت فرسا و قرون وسطائی قرار گرفتند و تعداد زیادی از آنها زیر شکنجه جان باختند. همچنین تعداد زیادی از آنان از این بند روانه جوخه های تیرباران و حلق آویز شدند. بسیاری از فعالین سیاسی پس از دستگیری از نقاط مختلف کشور به آنجا منتقل می شوند و در سلول های انفرادی و تحت بازجویی های مستمر که توام با شکنجه های جسمی و روحی است، قرار می گیرند.
بند 209 زندان اوین تحت نظارت مستقیم وزارت اطلاعات قرار دارد و هیچ گونه نظارتی بر آن انجام نمی گیرد و بازجویان وزارت اطلاعات مجاز به استفاده از هر گونه شکنجه علیه زندانیان سیاسی در این بند می باشند.
از جمله زندانیان این بند در حال حاضر:
مهندس موسوی خوئینی دکتر سعید ماسوری کیوان رفیعی احمد باطبی کیانوش سنجری آیت الله کاظمی بروجردی دکتر کیوان انصاری ابوالفضل جهاندار خیرالله درخشندی مازن (شاهد قتل زهرا کاظمی ) عبدالله المنصوری (تبعه هلند که توسط دولت سوریه به ایران استرداد شده است) و تعداد زیادی از هواداران آیت الله بروجردی هستند.
برخی از شیوه های شکنجه که در این بند بکار می رود عبارتند از:
1- شکنجه های روحی علیه زندانیان سیاسی که تحت نظارت فردی به نام سعید شیخان (معروف به سربازجوی طلایی وزارت اطلاعات در این بند)
2- شکنجه های جسمی که اکثرا توسط شکنجه گری به نام ستوده همراه با تعداد دیگری از بازجوها انجام میگیرد
3- قرار دادن زندانیان سیاسی برای مدتی در سلول های انفرای با پابند و دستبند
4- عدم اجازه به زندانی برای استفاده از دستشویی
5- بازجویی های مستمر از زندانی که اکثرا در نیمه های شب انجام می شود
6- اعمال فشار بر زندانی برای گرفتن توبه نامه
7 – در اثر شکنجه های جسمی اکثر زندانیان دچار بیماری های مختلفی هستند، از جمله آنها بیماری پوستی، گوارشی، درد مفاصل و غیره ...
8- استفاده از بیماری زندانی برای تحت فشار قرار دادن آنها
9- مورد اهانت قرار دادن زندانی
10 – قرار دادن زندانی در کنار زندانیان شرور که در آن بند قرار دارند و عاملین وزارت اطلاعات هستند که با زندانیان سیاسی درگیری فیزیکی ایجاد می کنند و در پاره ای از گزارشات زندانیان را به مرگ تهدید می کنند.
11- بلاتکلیف قرار دادن زندانی در سلول های انفرادی به مدت طولانی و شکنجه های دیگر ...
فشارها و جنگ روانی که علیه خانواده زندانیان سیاسی بکار برده می شود:
1- اظهار بی اطلاعی از دستگیری زندانی برای ایجاد نگرانی در خانواده
2- برخورد های اهانت آمیز و تحقیر کننده با خانواده زندانی
3- بی خبر نگه داشتن خانواده از وضعیت و شرایط زندانی
4- ملاقات با محدودیت زمانی و در حضور بازجوها
5- علاوه بر حضور بازجو در زمان ملاقات مکالمات آنها ضبط می شود
6- اعمال فشار بر خانواده برای جلوگیری کردن از انتقال اخبار و شرایط زندانی به رسانه ها
7- دادن وعده و وعید های غیر واقعی به خانواده زندانی
8- اعمال فشار و تهدید برای ممانعت از گرفتن وکیل برای زندانی و موارد متعدد دیگر ...
بند 209 زندان اوین از مخوف ترین بندهای زندان اوین بشمار می رود. در آنجا شرایط وحشتناکی علیه زندانیان سیاسی و امنیتی حاکم است، لذا از تمامی سازمان های حقوق بشری و انسان دوست و فعالین آن می خواهیم که برای اعتراض به شکنجه هايی که در این بند علیه زندانیان سیاسی اعمال می شود، دست به اقدامات جهانی بزنند و خواهان اعزام یک هیات بین المللی برای تحت نظارت قراردادن مستمر این بند شوند.

مدرسه نداریم؟؟؟

21 مهر ۱۳۸۵ - 13 اکتبر ۲۰۰۶ – خبرگزاری حکومتـی ايسناایران – 9 میلیون دانش آموز از رفتن به مدرسه محرومنــد!حبيب‌الله بوربور، معاون عمرانى وزير آموزش و پرورش، اعتراف می کنــد: " 4 ميليون دانش‌آموز در 27 هزار مدرسه دو نوبته درس مي‌خوانند و در اين شرايط 9ميليون دانش‌آموز از عدالت آموزشى (بخوانید رفتن به مدرسه) محرومند.""اگر با روند كنونى ( اختصاص 4 ميليارد دلار از صندوق ذخيره ارزی ) پيش برويم تا 4 سال آينده تنها مي‌توانيم مدارس را نوسازى و مقاوم سازى كنيم كه با اين وجود باز 34 درصد مدارس كشور دو نوبته باقى مي‌مانند."خيرين مدرسه ساز كشور تعهد ساخت مدرسه ... و احداث فضاي آموزشي در بيروت با 350 هزار دلار اعتبار را برعهده گرفتند!؟

Iran to build 100 schools in Lebanon

Saturday, October 14, 2006 -
when the Iranian yong people are in deep short of school and education and sport facility in Iran and some times thy have even no food to eat.
Islamic regim in Tehran have taken the responsibility to build 60 schools in southern suburbs of Beirut and 40 others in Bekka province, already destroyed by the Quds occupying regime's army, IRNA reported.
Head of Iran's delegation, on a mission to Lebanon to monitor plementation of reconstruction projects in the country's devastated areas, Hessam Khoshnevis said on Friday that Iranian government also plans to provide the renovated schools with required facilities and equipment.
Iran is re-building four hospitals in Bekka province, five hospitals in southern suburbs of Beirut and 10 hospitals in southern Lebanon, six of which thus far been completed.
Khoshnevis noted that Iran is rebuilding and renovating 30 mosques, Hosseiniehs, Mosallas, and many other religious places in Bekka province, 20 religious centers in southern suburbs of Beirut and 50 ones in southern Lebanon, IRNA noted.
He made it clear that Iran's endeavor to rebuild the religious centers, including those of Shiites, Sunnis and Christians, has received positive reactions on part of the Lebanese people.
Iran will also rebuild main roads as well as eleven ruined bridges in that country.
The Iranian official said the projects are estimated to cost between dlrs 35 million and dlrs 50 million.
The unequal war on Lebanon killed about 1,300 Lebanese nationals, mostly women and children, leaving thousands of others either injured or disabled. About one million others were also rendered homeless as a result.
Furthermore, the war inflicted billions of dollars in damage on different economic sectors in Lebanon, including public places and buildings.
Iran and some Arab states have taken the responsibility to get directly involved in reconstruction of part of the devastated areas.

کوس شعری از زبان یکی از فرزندان اسلام امام زمان

همسر الهام: ای کاش احمدی نژاد زودتر رئيس جمهور می شد!
سایت عصر ایران: همسر سخنگوی دولت، در یادداشتی که در سایت منسوب به خویش منتشر کرده است ، هاشمی رفسنجانی، خاتمی، رییس قوه قضاییه، رییس صدا و سیما، حداد عادل، خوش چهره و بقیه را به باد انتقاد گرفت و نوشت: ای کاش زودتر احمدی نژاد رييس جمهور مي شد که ملت ″ آدم ″ به حساب بيايند!
متن کامل این یادداشت - بدون هیچگونه پیشداوری راجع به محتوای آن - در زیر می آید:
اين که گرانی در برخی کالاها به وجود مي آيد و اين که مقام معظم رهبری نسبت به رفع آن به دولت رهنمود داده اند, برای فضاسازی و بلوای جناح ها دليل موجهی پيش نمي آورد. چرا که اين قصه جناحی سر دراز دارد. از سوی ديگر کاهش قيمت اجناس و فراوانی برخی کالاهای ضروری هم مساله ای است که از چشم کم سوی شکست خوردگان در انتخابات همواره دور می ماند. به راستی به استثنای سياسی کاران و قدرت طلبان و باندهای قديم و جديد مافيايي و هواداران نامزدهای پرمساله با پرونده های مالی سنگين در انتخابات نهم, چه کسی در اين کشور منکر آن است که ” احمدی نژاد“ برای خدمت به مردم و اجرای عدالت يک لحظه آرام ندارد ؟!
چه کسی انکار می کند که اگر وکلای مجلس با داشتن ماشين های مدل ؟ و حقوق و مزايا و سفرهای خارجی و پی در پی و مرخصی های بی حساب, گاه موکلان خود را نظاره می کنند, دکتر احمدی نژاد و مردان دولتش با بسياری از افراد ديگر حضوراٌ ملاقات دارند, دردهای آنها را می شنوند و مشکلات شخصی ايشان را رسيدگی می کنند.
از اين روی “ مردم گرايي” شديد و غليظ کنونی و اين“ دردمندی برای مردم” و اين همه غم و بيماری دو جناح از ″ گرانی ″ و ″ فقر″ سبب ميشود تا ملت بگويند :ای کاش زودتر احمدی نژاد رييس جمهور مي شد که ملت ″ آدم ″ به حساب بيايند. ″ گرانی ″ مطالبه آنها با باشد. ″ فقر″ واقعيت پيدا کند و مخارج دولت ″ زير ذره بين های سياه″ راست و چپ برود.
واقعيت آن است که هر دو جناح مسير آلوده ای را در پيش گرفته اند. نامش را هرچه بگذارند و پوشش آن را هر رنگي بدهند, مطمﺌن باشند مردم ″ بنيان ها″ را دريافته و بر آن تامل دارد. روند تخريب گری فاجعه آميز انتخابات به شهادت ملت حتی يک لحظه هم پس از پيروزی دکتر احمدی نژاد توقف نداشته است.
آن ويرانگری بی سابقه با اشتباه گمانه زنی های سياسی پيرامون اولويت بندی برنامه های احمدی نژاد در انتخابات, ″ پروژه فرهنگ″ را ميدان تاخت و تاز خود قرار داد. ملت بخوبی بخاطر دارد يک دارنده لباس روحانی که نامزد کنونی خبرگان رهبری هم هست ″ رای دادن به احمدی نژاد را بدليل مرتجع بودنش يعنی ديندار بودن او حرام اعلام کرد.″ و يک همپالکی او اخطار داد که اجرای ″ حرام و حلال الهی توسط احمدی نژاد به جداسازی قبرستانهای زنانه و مردانه خواهد انجاميد″ و ديگری گفت : پياده روها هم ديوارکشی خواهد شد و ..
در يک کلمه ملت به ياد می آورد که چه سخن ها که گفته نشد, چه تخريب ها که انجام نگرفت و چه اظطراب و وحشتی که از ″ جمود ″ و ″ تحجر″ و ″ ارتجاع″ مردم را بمباران نکرد. اما اراده الهی به اين ″ وحدت تخريب و ترور″ پاسخ داد و آرای مردم را معجزه آسا بر گرد احمدی نژاد رقم زد و اين يعنی ايستادگی آگاهانه و يکپارچه ملت در برابر مافيای خطرناکی که با همه وجود ملت را به مصاف گرفته بود.
به گفته ″ محسن آرمين″ آن موج عظيم تخريب و ترور برآيند اشتباه اصلاح طلبان و همراهانشان از″ اولويت های برنامه های احمدی نژاد بود.″ به همين جهت به محض آغاز بکار رييس جمهور ميدان ″ اقتصاد″ محل ترکتازی آنان واقع شد و ″ مردم″ در اين ميدان″ نور چشم ضد مردمی ترين افکار و عقايد و سلايق شدند.″
حزب ها, گروهها, باندها, مطبوعات, راست, چپ , صاحبان قدرت پيشين همه و همه به برکت صدا و سيمای ضرغامی هرچه تير در ترکش داشتند و دارند به سوی احمدی نژاد پرتاب می کنند. چرا ؟ ملت به درستی واقعيت را دريافته است : ″ احمدی نژاد نه تنها خارج از حلقه مافياگران است, بلکه در انديشه اش قطع دست اين اژدهای هفت سر را می پروراند.
از اين روی بايد فرصت های او را سوزاند, کاه را کوه کرد, هر سخن و قدم و عمل را تخريب نمود و هرکاری انجام داد تا نيمه راه احمدی نژاد از پای بيفتدو مافيا دوباره بر مسند کار قرار بگيرد.″ به معنای ديگر ملت بايد بفهمد خارج از حلقه مافيا هيچ کس ديکر را به رياست جمهوری نمی تواند برگزيند ؟!
به هرحال امروز همه مردم گرا شده اند و همه از گرانی که″ گويي يک پديده عجيب و جديد و بی سابقه است برای مردم مينالند″ الحق که ″ضرغامی″ هم برای مافيا ابزار خوبی است و در بست پوشش همه چيز را توام با کمرنگ کردن, حذف, تضعيف و تخريب دولت دنبال می کند.
امروز رييس دولت سازندگی با نوعی دهن کجی به مردم از عدالت به توزيع فقر تعبير می کند و آن را خيانت می خواند!!! و شعور مردم را ناديده می گيرد که 8 سال توسعه″ فقر فزاينده″ را به مردم ارزانی داشت و ″خاندان های سرمايه خوار″ را در حلقه های به هم فشرده حاکميت بخشيد. شگفت تر آنکه امروز درد مردم حتی ″ خاتمی″ را هم دردمند کرده تا بياد بياورد که به احمدی نژاد پيرامون توزيع فقر هشدار داده بود. امروز رييس قوه قضاييه به دولت اخطار مي دهد که گرانی بی رويه !؟ را رفع و فتق کند.
امروز رييس مجلس مدام اعلام خطر مي کند, هشدار می دهد اما او وقت خواندن مقاله های انتقادی نسبت به کارکرد مجلس را ندارد و مردم را هم از دادن نامه به مسولان توبيخ مي کند. امروز وکلا, مردم دوست شده اند. اقليت و اکثريت و از گرانی به مانند يک″ مولود تازه ″ برای مردم می نالند. وکلايي که 70 نفر از آنها در مجلس ششم حضور داشتند و در مجالس پيشين هم تعدادی از آنها صاحب کرسی بوده اند اما ″له شدن اکثريت مردم را زير چرخ های فقر فزاينده گرانی سرسام آور و ديگر مصيبت ها نه ديدند و نه شنيدند.″
امروز کارشناسان هم افزايش يافته اند و هم بسيار مردم گرا. کارشناسانی که به همه امور وقوف کامل دارند و همه با داشتن سمت های متفاوت يک دکتر هم پيشوند نامشان شده است و البته بيشتر تزيينی است و همه برای مردم عليه دولت فرياد سر مي دهند.
اين فضای مسموم, البته″دکتر توکلی″ را به انصاف وا مي دارد که به″جنگ روانی پيرامون گرانی″ اشاره کند و مطبوعات چی ها را به پاسخگويي در پيشگاه خداوند انذار دهد و خبرنگاران را به اطلاع رسانی واقعی و نه جنجال آفرينی رهنمون شود.″
اما در سوی ديگر″خوش چهره″ که از آغاز بکار دولت نهم حتی يک جمله جز ناسزا و تخريب و تضعيف عليه دولت از او شنيده نشده 16 سال روند سکولار کردن جامعه و برنامه های نمودن از بالا را از خاطر برده به همين دليل اينک به هراس افتاده است که عملکرد دولت در آينده جامعه را به لاثيم سوق دهد ؟!!″
از او می پرسم عملکرد مجلس چطور ؟ شهرداری چطور ؟ شورای شهر ؟ آيا مردم فقط يک ″ چشم″ دارند و مقدار کمی″ شعور″ که آن را هم به عملکرد دولت طبق روال کار حزبها و باندها و تخريب ها و تضعيف ها نموده اند ؟ آيا مجلس را و تصويب ورد لوايح را و نطق ها را و خط و نشان کشيدن ها را و تخريب ها و دشنام ها را و ... ملت را از دستور کار خود خارج کرده است ؟
اما من در اين واويلای خيلی مردم گرايانه بياد مي آورم روزی از روزهای اوج توسعه و سازندگی را که در مغازه ميوه فروشی بر خود لرزيدم و هنوز از يادآوريش بشدت متاثر می شوم. آن روز که رييس دولت در خطبه های نماز جمعه سخنرانی ها و ... همراه با دهها تريبون يار و ياورش از ″رفاه مردم″ ميگفت و ثمربخشی برنامه های توسعه را مدام بر سر و جان مردم ميکوفت. همان روز که زن بدحجابی به دليل قيمت سرسام آور ميوه نيم کيلو زردآلوی خريده را پس از شنيدن قيمت بسيار بالای آن به فروشنده باز گرداند. آن زن کودک خردسالی هم در آغوش داشت. اما نه آن روز و نه فردای اصلاح طلبانه و نه امروز هيچ يک از اين حنجره های مردم دوست کمترين زحمتی به خود نداد از گرانی و بيدادهای رفته بر ملت مانند امروز فرياد کند. چرا ؟
باز بياد می آورم يک برنامه تلويزيون هنگام افطار ماه رمضان در دوره درخشان اصلاح طلبی را که ثمره شوم ″توسعه و سازندگی″ بود. در آن برنامه زن جوانی با تمام عزت نفس از نبود حتی نان بر سر سفره افطارش اشک ريخت و شوهر جوانش با دست صورت خود را پوشانيد. اما باز هم هيچ گوشی نشنيد و هيچ چشمی نديد. فردای آن روز مقاله ای تحت عنوان ″آی صاحبان پژو پرشيا, زن جوانی بر سفره نان ندارد″ خطاب به مجلسيانی نوشتم که دهها نفر از اکثريت امروز مجلس در آن حضور داشتند. چرا که دولت در فکر اصلاحات بود و هيچ صدايي را جز آن نمی شنيد!
اما نه آن وکيلان و نه آن وزيران و نه رييس قوه قضاييه و نه هيچ کارشناسی وقت خواندن آن مقاله را نداشت و ديدن آن صحنه هم از تلويزيون حتماٌ ″حرام″ بود و اينها همه يعنی اصلاحات و توسعه يعنی آنچه دهها وکيل اين مجلس و دهها حزب و گروه و باند برای استمرار برنامه های آن پيرامون رقيب احمدي نژاد حلقه زدند و برای رای آوردنش آنچه توانستند انجام دادند.
باز هم بياد مي آورم روز قدس سال گذشته که وکيلی را ديدم بر ماشين مدل بالا ؟! - که حتی نامش را نميدانم- سوار!! او که پيشتر چفيه بر گردن داشت و داعيه هايي را سر ميداد و امروز حتی در نحوه لباس پوشيدن از مدرن های هم کسوت خود پيروی می کند. به او گفتم : اين همه مخالفت – البته نقد – با احمدی نژاد نزد خداوند پاسخگويي دارد. او فرمان ماشينش را چرخانيد و سراسيمه گفت : من ... و امروز مي بينم علاوه بر اينکه در تغيير يک وزير از سوی رييس جمهور شيون و غوغا ميکند حتی افطاری دادن رييس جمهور هم او را خيلی داغدار نموده است ؟!می گويم گرانی را چرا نبايد با افشای پشت پرده ها دنبال کرد. ملت از رييس قوه قضاييه انتظار دارد به جبران سالها سکوت در قبال اين امر با حداقل يک مورد مبارزه با مفاسد اقتصادی- مفسد اقتصادی از نوع مافيايي آن – احمدی نژاد را در اجرای عدالت همراهی کند. ايشان مي تواند پس از اين يک مورد فرياد از گرانی سر دهد و البته آنگاه با استقبال ملت رويارو شود.
ملت از رييس مجلس و وکيلان چه انتظاری دارد ؟ تنها می توان گفت مردم خشم رييس مجلس در برابر اظهار اعلان ليست 70 نفره مفسدان اقتصادی توسط رييس جمهور از ياد نخواهد برد. هر چند که پی در پی تيترهای روزنامه های چپ و راست از فريادهای ضد گرانی او پر شود. ملت از وکيلان چه توقعی می تواند داشته باشد آنگاه که وکيل تهران روحانی و معلم اخلاق دردمندی نسبت به مردم چنان بی تابش می کند که اين جمله بسيار اخلاقی او تيتر روزنامه دوم خرداد می شود : ″دولتمردان زيپ دهنشان را ببندند و در مورد گرانی ها حرف نزنند.″ به روی چشم, آقای وکيل و معلم اخلاق !!
اما من و بسياری از موکلان متاسفانه يا خوشبختانه نمی توانيم فراموش کنيم که شما از نخستين کسانی بوديد که در برابر مخالفت دکتر توکلی با گرفتن موبايل نمايندگان در آغاز بکار مجلس اصول گرای هفتم با همين خشم فرياد برداشتيد : من اولين کسی هستم که در برابر مخالفين خواهم ايستاد ؟ و باز هم فراموش نمی کنيم که شما بارها با رقيب احمدی نژاد با صراحت و قاطعيت حتی پس از پيروزی احمدی نژاد تجديد بيعت نموده ايد. آيا خدای شما هم می پذيرد که گرانی امروز را يک پديده خلق الساعه و با اين دردمندی عليه دولت آن هم با اين اخلاق گرايي علم کنيد ؟ ملت که پذيرا نيست اين را.به همه اين دلسوزان اعم از دارندگان مسوليت, مطبوعات ,کارشناسان و غيره اطمينان می دهم که: ملت مطمن است احمدی نژاد نه ″باند″ دارد و نه ″حزب″ و ″گروه.″ او مردی از جنس مردم و برای مردم است. عدالت خواه است و از جيب ملت برای خود کاخ ماشين تشريفات حقوق و مزايا و برپايي همايش تهيه نمی کند و آينده خود و فرزندان و خاندانش را تضمين نمی نمايد. او مثل مردم و بيش از همه مردم از گرانی ها رنج می برد اما بر خلاف دولتمردان گذشته دستورالعملهای توسعه و اصلاحات را ناخوانده به اجرا نمی گذارد.
مردم گفته ها, نوشته ها و رفتارهای همه دل سوزان امروز !!؟ را با سکوت, تاييد و تحسين ديروزشان از اصلاح طلبی و توسعه به خوبی در ذهن نگهداشته اند. همين است که با اين دل نگرانی ها نه تنها تحريک نمی شوند بلکه برای ياری احمدی نژاد فرصت بيشتری در اختيار او می گذارند. در عين آنکه هم تحرکات فرصت سوز تخريب گران دو جناح را بدقت دنبال می کنند و هم اهداف سياسی را ″سياستمدارانه″ مورد توجه قرار می دهند.
مردم مراقب رفتار قوتی مقننه و قضاييه هستند. مطبوعات را بخوبی می شناسند. رسانه ضرغامی را بی اعتماد طرد می کنند. مردم ″واقعيت ها″ را درک می کنند و آنها را با سخن و عمل صادقانه مخلصانه و به دور از هر شايبه احمدی نژاد ارزيابی می نمايند.
مردم يادشان نرفته که در سال 83 تنها قيمت هر کيلو مرغ 2150 تومان در بازارها بود و دولت آن را 1850 تومان اعلام می کرد. حال ديگر ارزاق چگونه بود ؟ اما نه مجلس و نه اين خيل عظيم دردمند از ″بيداد گرانی″ دردی احساس نمی نمودند. قوه قضاييه هم سرگرمی های بسيار داشت و وقت کار ديگری را نمی يافت. آن روزها که هم وهمه از راست و چپ گرفتار مردم سالاری بودند يا ″دينی″ يا ″ضد دينی.″ ″دموکراسی″ دردشان بود. ″خواه با دين سازگار″ و″ خواه دين سوز و بنيان فکن.″ جامعه مدنی غم شب و روزشان بود. به هر کجا که می رفت و هر چاهی را که ميکند ...
بنابراين مردم هوشمند هستند, دينمدارند, مرز ميان اخلاص و صداقت, اخلاق گرايي و اخلاق ستيزی, دين مداری و فريبکاری, عدالت محوری و حزب محوری و در يک سخن″ دين گرايي″ و″ خدا گرايي″ را به خوبی می شناسند. لباس و اسم و نشان و ديگر درجات ميدان سياست مردم را طعمه خود نخواهد کرد. آنها بخوبی می دانند که برای هر دو جناح ″ کرسی رياست جمهوری″ هدف و مقصد است. اما آيا اين تلاش نافرجام, فرجامی خواهد داشت ؟!

Friday, October 13, 2006

خودکشی فرهنگی ایرانیان - میرزاآقاعسگری

(مانی)
در نگاهی به جشن‌های ایرانی
هنگامی که سامانه‌ی سیاسی ایران به دست لشگر مسلمان عمر درهم شکست، کمتر ایرانی‌ای در آن روزگار می‌توانست باور کند که چیرگیِ تازیان بر امپراتوری ایران بیش از 14 سده بدرازا انجامد. فراتر از آن کمتر کسی می‌توانست بپندارد که در درازای این 14 سده، هویت فرهنگی، زبان پارسی، جهان‌نگری و شیوه‌ی زندگی ایرانیان آن‌چنان دستخوش ویرانی و دگرگونی گردد که ایرانیان، آئین نیاکانی خود را کنار بگذارند، دین دشمن را بناچار بپذیرند، سیل واژگان تازی را به زبان مادری خود راه دهند، نام‌های دشمنان و سرکوبگران خود را بر فرزندان خود بنهند، و جشن‌ها و آئین‌های هزاران ساله‌ی خود را فراموش کنند و آئین‌های سوگواری برای مرگ چیره‌یافته‌گان بر ایران برگزار نمایند. در آغاز فروپاشی سامانه‌ی ساسانیان، کمتر ایرانی می‌توانست گمانه‌زنی کند که در سده‌های آینده، نیایش‌گاه‌ها و آتشکده‌هاشان ویران و فراموش خواهند شد و به جای آن‌ها آئین‌هایی مانند عاشورا، تاسوعا وعید قربان را برگزار خواهند شد. کمتر کسی می‌توانست باور کند که آئین سوگ سیاوش فراموش خواهد شد، آرامگاه بزرگمرد تاریخ ایران – کوروش – در غبار گم خواهد شد و مردم ایران به جای دیدار از آن‌، به زیارتگورهای نمایندگان سیاسی قوم چیره شده بر ایران در «مشهد، قم، نجف و کربلا» خواهند شتافت. در آن روزگار تاریک شکست، کمتر ایرانی‌ای می‌توانست باور کند که روزی روزگاری جشن‌های تیرگان، بهمن‌گان، اردیبهشت‌گان و مهرگان به فراموش‌گاه تاریخ خواهند رفت، و به جایش «نیمه‌ی شعبان» و «مراسم ماه رمضان» و «عاشورا و تاسوعا» برگزار خواهد شد.
اما شوربختانه، همه‌ی این رخدادهای شوم دامن گستردند. تباهی فرهنگی، فراخدامن شد. فرومایگی و زانوسائی در برابر بیگانگان گسترش یافت و بخش گسترده‌ای از مردم ایران ، خود به کارگزار اندیشه‌ها، روش‌ها، آئین‌ها و جهان‌نگری دشمنان خود تبدیل شدند، و دیگر هم‌میهنان خود را که پایداری می‌کردند سرکوب کردند. توده‌های ایرانی، نام ویران‌کنندگان سرزمین و فرهنگ خود را برفرزندان خود نهادند. نام‌های عمر، علی، محمد، حسن، حسین، فاطمه، رقیه، مهدی و رضا که جای خود دارند، ایرانیان حتا نام‌های اسکندر، چنگیز، تیمور و حسن فضل‌الله را بر فرزندان خود نهادند. به جای پاسداری از راه و نام کوروش و زرتشت و بابک و رستم فرخزاد، در هر دهکوره‌ای برای خود «امامزاده و زیارتگاه‌های اسلامی» برپا کردند و یکسره به رمال‌ها، خرافه‌سازان و آخوندهای وارداتی دل بستند. به جای خنیاگران باربدی و نکیسائی، زوزه‌کشانی مانند آهنگران آمدند. زبان پارسی تا گلوگاه در زبان تازی فرورفت. عزاداری جای جشن و شادمانی را گرفت. توده‌های ایرانی رخت سیاه‌ پوشیدند و با قمه و زنجیر برسر و روی خود زدند، و برای دست‌یابی به خوشبختی، سر در چاه جمکران فروبردند و به امامزاده‌ها دخیل بستند.
کار خودزنی و خودکشی فرهنگی ایرانیان به جائی رسید که شاه اسماعیل صفوی برای شیعه کردن ایرانیانی که دوسومشان سنی شده بودند دویست و پنجاه هزار ایرانی را کشت و از لبنان و سرزمین‌های عربی آخوند و ملا وارد کرد تا مردم را در خرافات فروبرند. او می‌گفت: «مرا به این کار بازداشته‌اند و خدای عالم و حضرات (ائمه‌ی معصومین) همراه من‌اند و من از هیچ‌کس باک ندارم و به توفیق الله تعالی اگر رعیت هم حرفی بگویند شمشیر می‌کشم و یک کس را زنده نمی‌گذارم»! *این شاه ایرانی آماده بود برای شیعه کردن مردم ایران همه‌ی آن‌ها را بکشد! شاه صفوی نام خود را «کلب‌علی» (سگ علی) گذاشته بود. زنجیر به گردن خود می‌انداخت و با گفتن : «یا علی سگم به درگاهت!» عوعو می‌کرد! شاهان صفوی آدمخواران حرفه‌ای تربیت کرده بودند برای کشتن و پختن و خوردن ایرانیانی که در برابر فرهنگ تازی پایداری می‌کردند!سلطان محمود غزنوی شاه ایران که خود را «غلام حلقه به گوش خلیفه‌ی مسلمین» می‌دانست، می‌گفت: «انگشت درکرده‌ام در همه‌ی جهان و قرمطی می‌جویم و آن‌چه یافته آید و درست گردد بر دار می‌کشند»! حتا نمایندگان فکری ایرانیان مانند خواجه‌نظام‌الملک، دانشمندان و مبارزان دگراندیش ایرانی را مجوس و نجس ودشمن اسلام می‌نامیدند تا زمینه‌ی کشتار دسته‌جمعی آن‌ها را فراهم ‌کنند. در زمان‌های پسین‌تر، شاعر کمونیست ایران خسروگلسرخی نیز برپایه‌ی درک کژ و کوژ روزگار خود که ما هم در آن همبهره بودیم می گفت من سوسیالیسم را از مولایم علی آموختم. می گفت امام حسین سرور شهیدان خاورمیانه است! و شاید نمی‌دانست که علی و خاندان او چه بر سر مردم میهنش آورده‌اند!شاه دوم پهلوی - که پدرش با کوشش بسیار توانسته بود گروه آخوندهای خرافه‌ساز را اندکی به کناری براند – خود را «کمر بسته‌ی امام رضا» می‌دانست و در حسینیه‌های تهران پای منبر آخوندها می‌نشست!کار خودکشی ملی ایرانیان به جائی رسیده است که امروزه مردم ایران که نمی‌دانند آرامگاه زرتشت در کجای میهن‌شان گم و گور شده، در هر کنج وکناری امام‌زاده‌‌ای برپا کرده‌اند تا به آن‌ها دخیل ببندند، و فرمانروایان اسلامی در ایران از بردن نام ایران بیزارند و کشور ما را «کشور بقیةالله‌اعظم»، «کشور امام زمان»، «ام القرای اسلام» و «کشور مقدس جمهوری اسلامی» می‌نامند و توده‌های مردم هم برای هر جمله‌ی آنان، فریاد «الله اکبر» برمی‌آورند.
اما ناامیدتان نکنم. در درازای این 14 سده‌ی سیاه و شرم‌آور، همواره لایه‌ی نازکی از ایرانیان بوده‌اند که جایگاه تاریخی، ملی و فرهنگی خود را باز شناخته‌اند. آنها در کوران شمشیرهای خونین اسلام، و در میدان‌های ترس و مرگ و خون، چراغ فرهنگ ایرانی و هویت ملی ما را روشن نگهداشتند. آنان گفتند، نوشتند، آفریدند و بیشترشان کشته یا دربدر شدند. فرهیختگان این لایه‌ی نازک - که مایه‌ی سربلندی هر ایرانی میهن‌دوست هستند - نگذاشتند همه‌چیز برای همیشه از دست برود. فردوسی به نگهداری زبان پارسی و حماسه‌های پهلوانی ایرانیان همت گماشت. بابک خرمدین تا واپسین چکه‌ی خون خود از ایران و ایرانی پاسداری کرد، خیام، زندگی این‌جهانی را در برابر زندگی دروغین در بهشت نهاد، حافظ، رندی و سرخوشی را به جای پرت و پلاگوئی شیخ و زاهد و عابد گذاشت، و احمدشاملو در برابر خمینی نوشت: «من عدوی تو نیستم، انکار توام!». هریک از ما می‌توانیم و شایستگی آن را داریم که در گستره‌ی توان خود، این چراغ هویت ملی - فرهنگی ایرانی را روشن نگهداریم.
این که در ایران آزاد و مردم‌سالار آینده، سازماندهان سیاسی و فرهنگی ایران چه روش‌ها و منش‌هائی برای پاسداشت و گسترش سویه‌های پذیرفتنی‌ِ فرهنگ ایرانی بکار بندند، امری است پیوسته به آینده.آن‌چه اما با ما پیوند دارد نگهداشت و بهسازی این فرهنگ و هویت در درون خانواده، همپیوندان و هم‌اندیشانمان است.
یادمان نرود که همین پارسی دری دست و پاشکسته‌ای که امروزه با آن سخن می‌گوئیم و توانسته سرشت فرهنگی ما را تا اندازه‌ای در خود نگهدارد، در دهکوره‌های پرت، در کوچه پس‌کوچه‌های ایران و در درون خانواده‌های ایرانی زنده ماند. ما هم می‌توانیم جشن‌ها و آئین‌های بسامان- اما فراموش شده‌ی - خود را مانند جشن نوروز، یلدا، چهارشنبه‌سوری و سیزده بدر زنده نگهداریم و در میان خود بگسترانیم. می‌توانیم از رفتن به مراسم عزاداری اسلامی پرهیز کنیم.
به باور من، پیروزی دوباره‌ی اسلام در ایران به دست خمینی، آغاز شکستن و فروپاشی اسلام سیاسی در جهان بود و هست. چرا که با روی کار آمدن این حکومتِ بشدت اسلامی در ایران، آتش اسلام سیاسی در خاورمیانه دامنگستر شد، به گونه‌ای که امروزه، اسلام و اسلام سیاسی به درستی تهدیدی برای همه‌ی تمدن بشری و دستاوردهای آن بشمار می‌رود. اکنون بسیاری از جهانیان دریافته‌اند که اگر اسلام سیاسی از تخت فرمانروایی فروکشانده نشود، همانند صدراسلام، جهان را خواهد بلعید. ما نشانه‌های چالش و رودروئی فرهنگی، هنری و سیاسی جهان متمدن را با اسلامی که حکومت تهران سرچشمه‌ی مالی و سیاسی آن است می‌بینیم. ار درج کاریکاتور محمد گرفته تا سخنان پاپ بندیک که اسلام را دین خون و شمشیر و زور برشمرد، از کتاب آیات شیطانی رشدی گرفته تا آن‌چه که روشنفکران ایرانی می‌گویند و می‌نویسند نشان می‌دهد که آغاز پایان اسلام سیاسی را تجربه می‌کنیم.
ما ایرانیان می‌توانیم برای بازگرداندن همه‌ی آن‌چه را که از دست داده‌ایم، و برای بازیابی جایگاه شایسته‌ی خود در میان جهانیان متمدن، هریک به سهم خود، گامی در بازآفرینی فرهنگی و بهسازی هویت ملی خود برداریم.
هریک از ما -اگر نه در سخن و گفتار، دست کم در کردار و اندیشه – می‌توانیم یک فردوسی باشیم. هریک از ما - اگر نه در رزم، دست‌کم در میهن‌دوستی - می‌توانیم یک بابک باشیم .
جشن مهرگان را به ایرانیانی که می‌دانند ایرانی بودن به چه معناست شادباش می‌گویم. پیروزی از آنِ ایران و ایرانی باد.

Thursday, October 12, 2006

اعتراض آمریکا به حضور آخوند پورمحمدی در اجلاس ژنو


پنجشنبه، 20 مهر ماه 1385 برابر با 2006
Thursday 12 October

وزارت امور خارجه آمریکا با انتشار بیانیه ای نسبت به حضور مصطفی پورمحمدی، وزیر کشور جمهوری اسلامی در اجلاس مربوط به پناهندگان سازمان ملل در ژنو اعتراض کرد و این آخوند جنایتکار را یک ناقض بدنام حقوق بشر نامید.
در بیانیه وزارت خارجه آمریکا از جمله آمده است ایالات متحده تداوم تجاوز به حقوق شهروندان ایران توسط رژیم تهران را محکوم می کند. تصمیم رژیم تهران برای اعزام مصطفی پورمحمدی، یک ناقض بدنام حقوق بشر بعنوان نماینده اش در کمیسیون بررسی امور پناهندگان سازمان ملل در ژنو، تاکیدی است بر ادامه سیاستهای سرکوبگرانه جمهوری اسلامی. پورمحمدی از هنگام انتصابش بعنوان وزیر کشور دولت احمدی نژاد، به هماهنگ کردن کارزاری برای محدود کردن هرچه بیشتر حقوق مردم ایران کمک کرده است. سوابق نقض حقوق بشر توسط پورمحمدی از جمله شامل نقش هدایت کننده او در قتل عام چندین هزار زندانی سیاسی و شرکت او بعنوان وزیر اطلاعات در کشتار نویسندگان و مخالفان در سراسر ایران می شود.
در پایان این بیانیه آمده است انتخاب پورمحمدی برای نمایندگی رژیم تهران در مباحث بین المللی پیرامون مسایل انسانی، نشاندهنده تداوم بی حرمتی این رژیم به جامعه جهانی و حقوق بنیادی شهروندان ایران است

Wednesday, October 11, 2006

متن سخنرانی رضا پهلوی در دانشگاه نبراسکا

دوشنبه، 17 مهر ماه 1385 برابر با 2006 Monday 09 October
خانمها – آقایان،
موجب خوشوقتی بسیار است که امروز در کنارشما هستم تا بخشی از افکار و دل نگرانی ها، و همچنین امیدها و آرزوهایم را در ارتباط با وطنم و آیندۀ آن با شما درمیان بگذارم.
اجازه بدهید با این نکته آغاز سخن کنم که ظهور آیت الله خمینی در صحنۀ سیاسی ایران در ۱۹۷۹، به جرات ایران را به گهواره و سنگر اسلام واپسگرای دنیای مدرن امروز تبدیل کرد. از آن پس، در همه جا مردم هرگاه از ایران سخن گفته اند، بطورکلی وطن مرا با چنین بلای دوران مدرن، و پدیدۀ اسلام ستیزه گر و تروریسم بین المللی ارتباط داده اند. امروزه، این نگرانی ها، با خطرروزافزون تلاش رژیم اسلامی در ایران برای مسلح ساختن خود به سلاح های اتمی افزایش یافته است.
اخیراٌ نیز، با خصومت هولناکی که تابستان گذشته، بمدت ۳۴ روز ناگوار میان حزب الله و اسرائیل روی داد، حقیقت تازه و غیرقابل انکاردیگری آشکار گردید، که همان ارتباط جدایی ناپذیری است که اکنون میان بازیگران و مسایل در سطح خاورمیانه بوجود آمده است.
رژیم ملایان در تهران مجدانه می کوشد که با استفاده از دست نشاندگانش مانند حزب الله و حماس و دامن زدن به اغتشاشات منطقه، هدف های خویش را درجهان اسلام پیش برد.
تنها با درک مفهوم واقعی این تحول جدید، و اثرات و اهمیت آن برای امنیت جهانی است که میتوان امید همکاری و هم آهنگی درست را، برای محدود ساختن تلاش های یک رژیم خشن و دغل باز، که از منابع سرشار نفت نیز برخورداراست داشت. رژیمی که از سر تمهید برای انحراف افکار از شکست بزرگ خویش و نارضایی ها و عدم محبوبیت داخلی خود، کوچکترین ابایی در برانگیختن خشونت و ترور در سرزمین های دور نیز ندارد.
از دیدگاه من، دست کم گرفتن، و یا بی اهمیت انگاشتن خطری را که از جانب دیکتاتوری مذهبی رژیم در ایران نشات می گیرد، بدلایل زیراشتباه خطرناکی خواهد بود:
بعنوان نخستین حکومت الهی عصر جدید، که دریک کشورمهم برپا شده است، رژیم اسلامی با دسترسی به ثروت کلان و منابع گستردۀ ایران، قادر بوده است که همزمان با انتشار عقیدۀ اسلام ستیزه گر خود، موجبات تقویت دیگر عوامل تندرو حا شیه ای، و افکار و احساسات ستیزه جویانه و ضد آمریکایی را در سراسر جهان اسلامی فراهم آورد.
علاوه براین، رژیم اسلامی در عرصۀ فلسفی، سد راه حل بحرانی بوده است که دنیای اسلام در مسیراندیشۀ مدرن و پیشرو معاصر با آن مواجه است. امروز این نکته بوضوح در حمایت های شدید رژیم ایران برای نیروهای مخالف شرایط موجود، و هدفهای واپسگرایان سرسخت در دنیای اسلام، و همچنین در میان اسلامیست های ناسازگار و جهادیست ها در مناطقی مانند عراق، فلسطین و لبنان مشاهده میشود.
چه در تبلیغ اسلام رادیکال و چه در پی منافع کوته نظرانۀ خود، آنچه که بطور مسلم بدور از منافع ملی ملت ایران می باشد آنست که رژیم تهران همواره بر تروریسم و خرابکاری تکیه کرده و می کند، و کوچکترین ارزشی برای اصول و معیارهای متعادل و قوانین بین المللی قائل نیست.
در اینجا اجازه بدهید که بعنوان مثال به حوادث گروگانگیری دیپلماتهای سفارت آمریکا در تهران، و یا همین اخیرا به بی اعتنایی کامل رژیم نسبت به خواسته های نهادهایی چون سازمان انرژی اتمی و یا شورای امنیت سازمان ملل متحد اشاره کنم. در ارتباط با نکتۀ آخر، همه به این واقعیت آگاهند که علیرغم وعده ها و اطمینان خاطرهای مکرر مقامات اسلامی، برای هیچکس تردیدی باقی نمانده که رژیم، تنها بدنبال متقاعد ساختن، و ضمانت بقای شیطانی خویش، از طریق مسلح شدن به سلاح اتمی و نشانه گیری هدفهایی ماورای محدوده تاریخی ایران است.
از سوی دیگر بی آنکه قصد ایجاد هراس داشته باشم، باید اضافه کنم که در پس واژه هایی که حاکمان دینی در ایران بیان می کنند، و دکترین غالبی که رژیم بآن پیوسته است، نشانه های آشکاری دال بر برخورد واقعی تمدنها میان قرائت اسلام ملایان حکومتگر در ایران، با تعلیمات اسلام میانه رو وجود دارد، چه رسد به دیگر مفاهیم مدرن و سکولار، که مدرنیته و لیبرالیسم آنها را در خود جمع دارد. بدرستی، صرف نظراز بعضی تلاش های تبلیغاتی مانند طرح نافرجام رئیس پیشین جمهوری اسلامی محمد خاتمی بنام " گفتگوهای تمدنها"، در واقع این، برخوردی است که رژیم خود، در پی تبلیغ و اشاعه آن از طریق عناصر تحت نفوذش در سراسر جهان اسلام بوده است.
با ذکراین مطلب، در اینجا میل دارم که چند کلمه ای نیز دربارۀ تصویر داخلی در ایران، و در ابتدا با تمرکز بر روی شرایط اقتصادی وخیم آن بیان کنم. این حقیقتی است که کشور ایران با داشتن یک درصد جمعیت جهان، دارای هفت درصد منابع طبیعی دنیا می باشد. علاوه براین در حالیکه از منابع فراوان انرژی برخورداراست، از نعمت یک نیروی کار جوان و تحصیل کرده نیز بهره می گیرد. ولی بهرحال درنتیجۀ عدم درایت درمدیریت رژیم و عدم توانایی آن در رفع مشکلات اقتصادی، مانند تکیۀ بیش از حد بر درآمد نفت، بوروکراسی کهنه، و عدم جلب اعتماد بخش خصوصی، و فساد و بی کفایتی انحصاراتی که فقط در اختیار مزدوران رژیم قرار دارد، از ۱۹۷۹، سرزمین من با یک اقتصاد رو به زوال تدریجی روبرو بوده است. باید به این معجون شوربختی، این را نیز اضافه کرد که اتکای بیش از حد دولت آقای احمدی نژاد به سوبسیدهای عظیم، تنها در سال نخست حکومتش، موجب تورم دو رقمی و دو برابر شدن کسری بودجۀ ملی شده است.
امروز با تورم و بیکاری بالای بیست درصد، کارشناسان بر این امر اتفاق نظر دارند که اقتصاد ایران در بحران کامل قرار دارد و قادر به پاسخگویی به نیازهای کالا و خدمات نیست. با توجه به ستیزه جویی رو به افزایش رژیم در ارتباط با امورخارجی آن، وخامت اوضاع رو به افزایش است و بصیرت و استراتژی رژیم برای بهبود بخشیدن به وضع اقتصادی زیر سئوال است.
در زمینۀ اجتماعی و سیاسی، این رژیم هیچ رحمی در اعمال هرگونه نیروی لازم برای سرکوبی وحشیانۀ مردمی که قربانیان اصلی عدم لیاقت و شایستگی آن، در هر زمینۀ قابل تصوری بوده اند، نکرده است.
بالمآل، شکست رژیم در تمام زمینه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، موجب شده است که هزاران تن از ایرانیان آزادیخواه، در درون کشور یا به زندان افتاده اند، شکنجه شده اند، ویا در زندان اعدام گردیده اند، و یا در تبعید و در خارج از وطنشان ترور شده و جان باخته اند. فقط، بدلیل عدم تسلیم اشان در برابر یک سیستم " آپارتاید اسلامی " شریر، که دموکراسی و حکومت مردمی را مورد استهزا و تمسخر قرار داده است.
این اعمال، اکنون وطن مرا به لبۀ پرتگاهی کشانده است که در آن بوضوح نشانه های مقاومت و خشونت در میان اقوام ایرانی که مورد بی توجهی قرار گرفته اند، مانند خوزستان، بلوچستان، آذربایجان و کردستان آشکار شده است. بسیار مهم است که یادآوری کنم که نا آرامی در این مناطق، نه تنها خطر مهمی برای ثبات و تمامیت ارضی ایران محسوب میشود، بلکه از اهمیت خاصی برای همسایگان ایران و منطقه نیز برخورداراست. هنگامی که از کارنامۀ خونین رژیم اسلامی، و نقض کامل حقوق بشر و ناچیز شمردن آزادیهای فردی ایرانیان، و بویژه جوانان و زنان وطنمان از جانب این رژیم سخن میگوئیم، بهیچوجه اغراق نگفته ایم.
خانمها و آقایان،
با از دست دادن اصل اعتماد مردم ایران نسبت به خویش، امروز مهمترین هدف رژیم اسلامی، اتخاذ سیاست هایی است که " بهر قیمت ممکن، خود را در قدرت نگاه دارد. "
امروز نظام حکومتگر، با استفاده از ثروت ملت ایران، آنها، در پشت دیوار نامریی که میان خود و مردم ایجاد کرده اند، پنهان شده اند. استراتژی آنها برای بقای خویش، تهدید و رشوه به دنیای خارج است، تا در مقابل سکوت آنها، رژیم به ارعاب و وحشیگری علیه مردم در داخل ادامه دهد، و برای رسیدن به این هدف، آنها از هیچ چیز فروگذار نخواهند کرد.
بنابراین با این غدۀ سرطانی بظاهر غیرقابل کنترل که هم اکنون آرامش و امنیت را از ایرانیان سلب کرده است چه میتوان کرد؟ و با خطر انتشار این سم مهلک که تمام خاورمیانه و دنیای اسلام را تهدید می کند چگونه باید مواجه شد؟ و با خطری جدی از این دست، که بارها و بارها ثابت شده است که با تصمیمات نیم بند و حرفهای توخالی به این سادگی از میان نخواهد رفت، چه باید کرد؟
به نظرمن، لازم است آنها که زیر پرچم ارزشهای لیبرال – دموکراتیک، با فناتیسم و تندروی برخورد می کنند، ابتدا و مهمتر از هرچیز دیگر باید به چندین پرسش مهم فلسفی پاسخ دهند. بعنوان مثال: چرا سکولاریسم در منطقۀ خاورمیانه، تا این حد زیرفشار شدید بوده است؟ آیا امکان دارد که آنها خود بطور غیرمستقیم، با عدم درک حساسیت آن، و با اهمیت ندادن به فشارهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی که متحدان سکولار آنها درگذشته و حال با آن روبرو بوده و هستند، ناخواسته مسایل را بدترکرده اند؟
از دیدگاه من این پرسش بسیار مهمی است که باید بدان پاسخ داده شود، تا تصریح و ثابت شود، که این باور، که کوته فکران مذهبی و تندروان متعصبی که ادعا می کنند خدا را در کنار خود دارند، چیزی جز جاعلانی نیستند، که حتی توانایی احیای غرور ملی و یا ارادۀ ملی را ندارند، چه رسد به سرپرستی و ادارۀ یک جامعۀ مبتنی برعدل، که برای اندیشۀ آزادی و تنوع نیز ارزش و احترام قائل باشد.
بنابراین این ایجاب می کند که دموکراتهای سکولار در ایران و در سراسر خاورمیانه مورد حمایت قرار گیرند، تا بتوانند با چالشهایی که از جانب کوته فکران مذهبی و تندروهای متعصب در سر راه آنها قرار دارد، با موفقیت و سرافرازی روبرو شوند.
اضافه براین در مورد ایران، بسیار مهم است، این پیام بازتاب داده شود که ایالات متحده می تواند به مردم عادی ایران، در رهایی اشان از اسارت، و در تقویت روحیۀ تضعیف شده اشان کمک کند.
باید مواظب بود تا چهرۀ رهبران سکولار و دموکراتیک، بعنوان شخصیت های وطن پرست و روشنفکر، که همه چیز را در راه هم میهنانشان بخطر می اندازند تصویر شود.
باید تاکید شود، بدور از هر اشتباهی، که آنها هرگز در هیچ موردی که خلاف منافع هم میهنانشان است، سازش نخواهند کرد.
در این راستا، درسهای مفیدی را که در عراق آموخته شده است، میتوان برای جلوگیری از اشکال های قابل پیش بینی بکار گرفت.
باید این فکر تقویت شود که متحدان ایالات متحده مردمان شرافتمند، و درخور احترامی هستند که توانایی مقبولیت هموطنانشان، و جلب اعتماد و احترام آنان را دارا میباشند. همچنین باید تصریح شود که ایران، کپی عراق نخواهد بود و هرگونه دگرگونی مثبت به سوی دموکراسی، به هرج و مرج بدل نخواهد گشت.
در عین حال بسیار مهم است که تاکید شود، ایرانیانی که به قیام علیه دیکتاتور فعلی برانگیخته شده اند، برایشان اهمیت بسیار دارد که مورد معامله و مصالحه قرار نگیرند. بعنوان مثال:
آنچه که در سال ۱۹۹۱ برای مردم عراق گذشت، در ذهن هم میهنان من همچنان زنده است.
از این سو، هرگونه پیش درآمد دیپلماتیک بسوی رژیم فعلی ایران، باید با این حساسیت توام باشد که نه از قوت و صداقت پیامهای پرزیدنت بوش که بارها در گذشته خطاب به مردم ایران تکرار گردیده، کاسته شود. بنابراین، ارتباط واقعی و صریح با مردم ایران، همزمان با ترسیم این تصویر که ایالات متحده بر آنست که ایرانیان را در راه حصول به دموکراسی و حقوق بشر پشتیبانی کند، کلید اساسی است که همچنان نیازمند توجه مکرراست.
ولی اجازه بدهید من بی محابا و رک بگویم که تنها تکرار حرف خالی، نمی تواند کافی باشد.
در پایان، اجازه دهید بگویم که من قویا براین باورم که یکی از خصوصیات یگانۀ کشورمن، این واقعیت است که آماده ترین کاندیدا، برای برقراری دموکراسی و جامعۀ مدنی در خاورمیانه است.
بنابراین، آنچه را که نیاز است، ادامۀ پیامهای شفاف شما در حمایت از مردم ما است، ضمن آنکه بطور جدی و فعال باید بدنبال یافتن راه حلهای عملی به منظور پیاده کردن و ملموس ساختن آن پیامها و ایجاد دگرگونی در داخل ایران نیز بود. حتی در آن شرایط نیز، پیشبرد مبارزات مسالمت آمیز برای به ثمر رساندن تحولی که همۀ ما بدنبال آن هستیم، آسان نخواهد بود. ولی برای من و هم میهنانم باعث دلگرمی است که بدانیم تنها نیستیم.
هیچ تردیدی نداشته باشید که ما مصمم هستیم با نجات کشورمان، آینده ای مطمئن، و دموکراسی و مدرنیته را برای یک ملت لایق و شایسته تامین کنیم، که در آنصورت ایران یکبار دیگر، بصورت یک یار قابل اعتماد دنیای آزاد، در برقراری آرامش و ثبات در منطقه و ماورای آن، در کنار جهانیان خواهد بود.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?