ایرانیان نیازی به قیمیت ملایان تازی ندارند
با قیام ملی خود برای آزادی ایران کوشا باشیم

Friday, March 03, 2006

سلمان رشدی


آنچه که مباحثه فرهنگی به آن نیازمند است، حماقت کمتر وسخن زشت بیشتر است
ترجمه: فرزاد نازاری
مولتی کالچرالیسم همیشه ایده ای آماده برای نبرد بوده است .اما این ایده امروزه رشدی درنده خوتر کرده است. در این تروریسم است که دستور جلسه سیاسی را آماده میکند،و به ما مهمیز می زند که جواب دهیم .تروریسمی که هدفش تبدیل کردن تنوع ما به جدایی ها وبعد استفاده ازاین جدایی ها برای توجیه کردن. شکی نیست، زمانی که زنهای بلژیکی توسط بلژیکی های آفریقایی تبار ترغیب می شوند که خود و دیگران را منفجر کنند، معتقد شدن به جامعه چند فرهنگی مشکلتر می شود. کمدینها تلاش کرده اند که با روبرو شدن با آنها ترس مردم را خنثی کنند. اسم من شازیه میرزا و یا حداقل چیزی که گواهینامه خلبانی من میگه.اما برای برسیدن به آرامش به چیزهای بیشتری ازکمدی نیازمندیم.
بریتانیا بزرگترین حامی مولتی کالچرالیسم درمیان دول اروپایی، قلب این نبرد است. طبق مراجعاتی که به آرا مردم کرده اند. آنها مایلند حمایتشان را به مولتی کاچرالیسم حتی بعد ازشلوغی بمبگذاریهای 7جولای ادامه دهند. تعدادی از مفسرین تا اندازه ای کمتر موافق بوده اند. دیوید گودهارت سردبیر مجله پرسپکت سوال قدیمی وفلسفی چه کسی برادر من است؟ را میپرسد واظهار میکند جامعه، بیش ازحد گوناگون، یکی از غیر قابل تحملها می شود. اولین اسقف سیاه پوست بریتانیا دکتر جان سنتامو مولتی کالچرالیسم را متهم به بد بودن برای هویت ملی بریتانیایی کرد. و حکومت اعلام کرد که شهروندهای جدید باید از امروز به بعد از آزمون بریتانیت بگذرند. پاسپورتها نوعی گواهینامه رانندگی خواهند شد که ثابت می کند شما قوانین جاده ناسیونالیسم را آموخته ای.
در انتهای دیگر منظره کارن چوهان از"به سازمان حقوق بشر با رهبری سیاه اعتماد کنید"در1990. می گوید ما به یک جدل جدی در این باره نیازمندیم که تا چه اندازه باید درهرگوشه ازجامعه درحمله به تبعیض نژادی پیش برویم.
نه اینکه به عقب برگردیم وهمه کس را مجبور کنیم که بریتانیایی سفید پوست شود.
این غیر ممکن است برای شخصی مانند من که زندگیش به دلیل عمل مهاجرت کاملا تغییر کرد، تماما در باره این ارزش و یا عملی اینچنین کاملا بیطرف باشد. بیشترعمرنویسندگی ام را صرف تجلیل از پتانسیل برای خلاقیت و نوکردن رویارویی ها واصطکاک های فرهنگی دراین دنیای به هم پیوندخورده وتبدیل شده به یک محل مشترک کرده ام . دوباره اگر مردم انگشت نما کنند من تبر دومی دارم که تیز کنم .زیرا بحث آیات شیطانی لحضه ای محوری در جعل کردن هویت سیاسی مسلمان بریتانیایی و دسنور کار سیاسی بود. من از یادداشت کردن طعنه ها درمانده نشده ام ، یک اثرهنری سکولار موجب فعال شدن قدرتمندانه نیروهای ضد سکولار و عامه گرا می شود، مسلمانان به جای آسیایی ها. و بله درنتیجه جدل در باره مولتی کالچرالیسم برای من تبدیل به یک جدل درونی شده است،یک پرخاش در خود است.
من تنها نیستم، آمیختگی فرهنگی با تمام تضادهای آشتی ناپذیرش دردرون همه ما وجود دارد. درشهرهای ورم کرده و چند زبانه ما، ما همگی چند رگه های فرهنگی هستیم بنابراین مهم است که مابین مولتی کالچرالیسم و چند جلوه ای بودن تمایز قائل شد. در دوره اینترنت و مهاجرتهای انبوه چند فرهنگی یک فاکت تغییرناپذیر است، دوست داشته باشید یا خیر این محلی است که ما زندگی می کنیم و رویای یک فرهنگ خالص در بهترین حالت چیزی نادر،فرضیه ای نوستالوژیک ودر بدترین حالت تهدید کننده زندگی است. زمانی که ایده های خلوص ( خلوص مذهبی،خلوص نژادی،خلوص فرهنگی) تبدیل به پاکسازی قومی می شوند و یا وقتی هندوهای متعصب به تجربه " بی اصالتی" مسلمانان هندی حمله می برند، و یا زمانی که ایدوئولوگهای اسلامی مردم جوان را برای خدمت به ایمان خالص که توسط شک و دلسوزی ناخالص گردیده به طرف مرگ می رانند. خلوص شعاری است که ما را به طرف جدایی ها و انفجارها سوق می دهد. اجازه دهید بیشتر از این خلوص نداشته باشیم، یک کمی ناخالصی بیشتر، خواهش میکنم پاکسازی کمتر، حرف زشت بیشتر، ما همه راحت در رختخوابهایمان می خوابیم.
مولتی کالچرالیسم بیشترتبدیل به نسبیت فرهنگی شده است. موضوعی قابل دفاع، پوششی که با آن می شود ارتجاع و ستم به زن را توجیه کرد. ایده بریتانیای چند فرهنگی، فرهنگهای مختلفی که در زیر پرچمی ازبریتانیکا زندگی مسالمت آمیز میکنند،توسط بمبگذارهای 7جولای و توسط گتوهای بی رحم گشته ای که از آن جهیده بودند به هم ریخت.
در مدلهای اجتماعی قابل دسترس دیگر یک شماره اندازه تن همه است یکجورسازی ویکسانی کامل به نظرنه تنها ناخوش آیند بلکه غیرقابل دسترس هم هست و چیزی که باقی می ماند نزدیک شدن به درونه ارزشهایی است که آزمون بریتانیت پیش پا میگذارد و به طریقی که هم اکنون عرضه می شود یک تقلید کمدی ومسخره و بی تناسب است.
اگرما، مانند فرد،عنصری فرهنگی را انتخاب کنیم و بخواهیم همراهش شویم آنچنان هم بدون تبعیض این کاررا نمی کنیم.
بر طبق طبیعتهای مان جامعه هم همچنین،وباید توانایی تبعیض را نگه دارد، رد وقبول بکند، ارزشهایی را در اوج ارزشهای دیگر بگذارد، و اصرار به تقبل این ارزشها توسط دیگراعضایش بکند. این سوال زمانه ماست چطور یک اجتماع شکسته شده از گوناگونی فرهنگی تعیین می کند که چه ارزشهایی باید در بین همه تقسیم شود تا منجر به چسبندگی و رابطه خویشاوندی شود. و چگونه می توان اصرار بر آن ارزشهایی داشت زمانی که باعث درگیری با عقایدی، سنتهایی و شهروندانی می شود؟ آغاز جواب شاید اگر سوال را طور دیگری طرح کنیم پیدا شود:جامعه چه چیزی را به شهروندش مدیون است؟ شورشهای فرانسه حقیقت سختی را به نمایش گذاشت. اگرمردم احساس همراهی با هویت ملی نکنند ازخود بیگانگی آنها به خشم تبدیل می شود. چاوهان و دیگران حق دارند که برموضوع عدالت اجتماعی اصرار ورزند، باید با محرومیت و راسیسم سریعا مقابله شود، اگرما می خواهیم یک جامعه پلورال براساس چیزی که ما را متحد می کند بسازیم باید برعلیه چیزی باشیم که ما را ازهم جدا می کند. اما مسئله آزادی های درونی نمی تواند زیر آب برود.هیچ جامعه ای هرچقدرهم شکیبا و بردبار قادر به پیشرفت و رونق نیست، اگرشهروندانش ارزشی برای معنی شهروندی آن جامعه قائل نباشند. اگر از آنها سوال کردند، مانند انسان فرانسوی ،هندی و بریتانیایی از چه چیزی حمایت می کنید پاسخ روشنی ندارند که بدهند.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?