ایرانیان نیازی به قیمیت ملایان تازی ندارند
با قیام ملی خود برای آزادی ایران کوشا باشیم

Sunday, May 21, 2006

The Roots of Quran


ریشه های قرآن
همکاری عبدالله ابن سعد بن ابی سرح
خلاصه
محمد افرادی را بکار گرفته بود تا وحی هایی که بر او "نازل" میشد را ثبت کنند. یکی از این کاتبان عبدالله ابن سعد بن ابی سرح بود. وقتی که سرح وحی ها را مینوشت بسیار پیش می آمد که به محمد پیشنهاد هایی را برای بهبود آیه ها و نگارش آنها به میداد، محمد اغلب اوقات آنها را تایید میکرد و به سرح اجازه میداد که این جملات تغییر یافته را بجای آن چیزهایی که او دیکته کرده بود ثبت کند. سر انجام سرح اسلام را ترک کرد، زیرا دریافت که آنچه محمد میگوید نمیتواند از طرف خدا باشد، بعدها وقتی ماجرای فتح مکه پیش آمد، محمد دستور مرگ سرح را صادر کرد.

پیشگفتار
محمد در دوران 23 سال پیامبری خود، ادعا میکرد که از طرف خدا بر او وحی نازل میشود، و این وحی ها را یک فرشته به او میرساند. محمد مردان بسیاری را برای کتابت وحی بکار گرفته بود تا این به اصطلاح "وحی ها" را کتابت کنند. کاتبان مختلف وحی های مختلفی را نوشتند. عبدالله ابن سرح یکی از کاتبان وحی محمد بود. ظاهراً سرح مهارت های ادبیاتی خوبی داشته است، برخی اوقات به محمد پیشنهاد میکرده است که جملات قرآن را و کلمات و انشای آن را تغییر بدهد و آیات بهتری را جایگزین آنها کند. محمد اغلب اوقات با پیشنهادات او موافقت میکرد و به او اجازه میداد که تغییرات مورد نظرش را انجام دهد.
سرح نهایتاً اسلام را ترک کرد، زیرا میدانست که یک وحی گیرنده و پیامبر نباید اجازه داشته باشد که آنچه از طرف خدا بر او وحی میشود را تغییر بدهد. این تغییرات آنقدر بطور مکرر تکرار شدند که سعد فهمید یکجای کار اشکال دارد. وقتی سرح اسلام را ترک میکند تبدیل به یک تهدید برای اعتبار قرآن میشود. اگر قرار میبود که یک انسان بتواند و اجازه داشته باشد که قرآن را تغییر دهد، دیگر قرآن نمیتوانست کلام خدا باشد. تهدید سعد برای اعتبار قرآن همچنین تهدیدی برای اعتبار خود محمد بود. هیچ پیامبر واقعی ممکن نبود اجازه بدهد کلام خدا تغییر پیدا بکند.
سرح اسلام را ترک کرد و در مدینه سکنی گزید. چند وقت بعد، محمد و لشگرش به مکه آمدند و بدون جنگ مکه را فتح کردند. در آن روز محمد دستور قتل 10 نفر از اهالی مکه را صادر کرد. محمد گفت "خداوند قتل را در مکه حرام کرده است مگر در امروز." سرح یکی از کسانی بود که محمد دستور قتلش را صادر کرده بود. جرمش چه بود؟ او اسلام را ترک گفته بود و تهدیدی علیه درستی قرآن و پیامبری محمد بشمار میرفت. هیچ جای تعجب نیست که محمد مرگ او را خواهان باشد.
ارائه مدارک اسلامی
1. سیرت رسول الله
از کتاب سیرت رسول الله ترجمه انگلیسی نوشته آلفرد گیلوم (A Guillaume) برگ 880 و ترجمه فارسی با تصحیح ابوالقاسم پاینده پوشینه دوم برگ.
سید علیه السلام، امیران لشکر را بفرموده بود: (که جنگ نکنند الا با کسی که جنگ کند، گفت: اگر جنگ کنند شما نیز جنگ کنید. و فرموده بود که جماعتی از قریش را) بتعیین، که اگر ایشان دریابند زینهارندهند و ایشان را بقتل آورند، و اگرچه ایشان تقدیراً در میان استار (پرده های) کعبه گریخته باشند یا دست در حلقه کعبه زده باشند، و این قوم جماعتی بودند که هریکی گناهی داشتند و گناهی بزرگ کرده بودند، یکی از این افراد عبدالله ابن سعد، برادر امر ان لبی بود. و سید علیه السلام بغایت رنجیده بود. و از جمله ایشان یکی آن بود که دبیری پیغمبر، علیه السلام کردی و وحی نبشتی، و بعد از آن مرتد شد و از مدینه بگریخت و به مکه آمد پیش قریش، و این شخص در قبیله بنی امیه بود، و چون او را طلب کردند، بگریخت و پناه به امیر المومنین عثمان برد، و عثمان رضی الله عنه، او را پنهان کرد تا چند روز بر آمد و مردم همه آرمیده شدند، بعد از آن او را بگرفت و در پیش پیغمبر، علیه السلام آورد از بهر او شفاعت کرد. و سید علیه السلام، ساعتی خاموش شد و بعد از آن او را به عثمان بخشید. و چون عثمان رفته بود، (پیغامبر اصحاب را گفت: چرا چون من خاموش شده بودم او را نکشتید؟ گفتند: یا رسول الله، ما ندانستیم، اشارتی میبایست کردن) سید علیه السلام گفت:
ان النبی لا یقتل باالاشاره.
گفت: پیغمبر خدای کس را به اشارت نکشد. و بعد از آن این مرد بیامد و مسلمان شد، و در عهد خلاقت عمر رضی الله عنه، او را عمل دادند (فرمانروایی جایی را به او دادند) و همچنن در عهد خلافت عثمان رضی الله عنه، او را عمل دادند. و این شخص از قبیله بنی عامر بود و او را عبدالله بن سعد گفتندی.
توجه داشته باشید که سیرت رسول الله، قدیمی ترین و معتبر ترین بیوگرافی محمد است، این کتاب مدتها قبل از اینکه احادیث نوشته شوند نوشته شده است.
2. کتاب الطبقات الکبیر
محمد وقتی مکه را گرفت، دستور اعدام 10 نفر را صادر کرد. این لیست اشخاصی است که در الطبقات ابن سعد، پوشینه دوم برگ 168 یافت میشود (شماره ها از نگارنده است).
رسول الله از طریق أذاخر (به مکه) وارد شد و جنگیدن را ممنوع کرد. او دستور قتل شش مرد و چهار زن را صادر کرد، این افراد (1) عكرمة بن أبي جهل (2) وهبار بن الأسود (3) وعبد الله بن سعد بن أبي سرح (4) ومقيس بن صبابة الليثي (5) والحويرث بن نقيذ (6) وعبد الله بن هلال بن خطل الأدرمي (7) وهند بنت عتبة (8) وسارة مولاة (برده آزاد شده) عمرو بن هشام (9) وفرتنا و (10) وقريبة.
ابن سعد ابن اسحق را تایید کرده و در برگ 174 میگوید:
یکی از انصار قسم خورده بود ابن ابی سرح (همان عبدالله یادشده) را اگر ببیند بکشد. عثمان که برادر رضاعی ابی سرح بود، آمد تا میان او و پیامر وساطت بکند. انصاری منتظر اشاره پیامبر بود تا او را بکشد. عثمان وساطت کرد و محمد به او اجازه داد که برود. رسول الله از انصاری پرسید "چرا به سوگندت عمل نکردی؟" او گفت "ای رسول الله!، من دست خود را روی دسته شمشیر داشتم تا تو به من اشاره کنی و من او را بکشم". پیامبر گفت "اشاره کردن نقض ایمان است، بر پیامبران شایسته نیست که به کسی اشاره کنند".
3. السیره العراقی
تعداد کاتبان وحی محمد 42 نفر بود، عبدالله ابن سرح العمری یکی از آنها بود، و او یکی از نخستین قریشی هایی بود که قبل از رها کردن اسلام در مکه نوشتن میدانست و بعدها مرت. او میگفت "من محمد را هرگاه که میخواستم جهت میدادم، او به من دیکته میکرد "عزیز حکیم" و من مینوشتم "علیم حکیم"، بعد او میگفت "آری این مانند همان است!". یکبار او گفت "این و آن را بنویس!" و من نوشتم "بنویس" و سپس او گفت "هرچه خودت دوست داری بنویس!" پس وقتی این کاتب وحی محمد را افشا کرد، او در قرآن نوشت "کيست ستمکارتر از آن کس که به خدا دروغ بست يا گفت که به من وحی شده، حال آنکه به او هيچ چيز وحی نشده بود". پس وقتی محمد مکه را فتح کرد، دستور داد که این کاتب پیشین وحی اش اعدام شود. اما این کاتب وحی به عثمان پناهنده شد چون عثمان برادر رضاعی او بود. پس عثمان او را پنهان کرد تا اینکه اوضاع آرام شد، عثمان کاتب را نزد محمد آورد و برای او طلب امان کرد. محمد سکوت بلندی کرد و وقتی عثمان رفت محمد گفت من سکوت کردم تا یکی از شما (حاضران در آنجا) او را بکشید.

العراقی در بالا به سوره انعام آیه 93 اشاره میکند:
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ اللّهُ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلآئِكَةُ بَاسِطُواْ أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ.
کيست ستمکارتر از آن کس که به خدا دروغ بست يا گفت که به من وحی شده و، حال آنکه به او هيچ چيز وحی نشده بودو آن کس که گفت : من نيز همانندآياتی که خدا نازل کرده است ، نازل خواهم کرد ? اگر ببينی آنگاه که اين ستمکاران در سکرات مرگ گرفتارند و ملائکه بر آنها دست گشوده اند که :جان خويش بيرون کنيد ، امروز شما را به عذابی خوارکننده عذاب می کنند ،و اين به کيفر آن است که در باره خدا به ناحق سخن می گفتيد و از آيات او سرپيچی می کرديد.
نقل قول بالا از کتاب "Is the Qur'an Infallible" نوشته عبداله عبدالفادی است. شماره سفارش : VB 4009 E از تارنمای Light of Life، چاپ 13 ام.
4. تفسیر قرآن البیضاوی
البیضاوی مفسر قرآن، در تفسیر سوره انعام آیه 93 گفته است (4):

(به من وحی شده است، وقتی که هیچ چیز به او وحی نشده است!) او به عبدالله ابن سعد ابن ابی سرح اشاره دارد که وحی را برای رسول الله مینوشت. آیه 12 سوره المومنون که میگوید "هر آينه ما انسان را از گل خالص آفريديم" نازل شده بود و وقتی محمد به جایی رسید که میگوید " ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ (بار ديگر او را آفرينشی ديگر داديم)" عبد الله بن سعد گفت " فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ!" (در خور تعظيم است خداوند ، از آن بهترين آفرينندگان). در تعجب از جزئیات خلقت انسان، پیامبر گفت "بنویس همین را، که این نازل شده است!" عبدالله شک کرد و گفت "اگر محمد راستگو و صادق باشد، پس من همانقدر وحی میگیرم که او هم میگیرد!، و اگر او یک دروغگو است، آنچه من میگویم به همانقدر خوب است که آنچه او میگوید."
نقل شده از تفسیر معروف انوار التنزيل و اسرار التأويل، توسط عبدالله بن عمر البيضاوی
5. دکتر علی شریعتی*
يكي از كساني كه دستور قتل او بعد از فتح مكه در هر حالتي صادر شده بود عبدالله ابن سعد ابن ابي سرح كه كاتب وحي بود و مرتد شد و به آنها گفت من هر گاه كه آيات را مي نوشتم آنها را تغيير مي دادم وي برادر رضاعي عثمان بود و به او پناه برد و عثمان او را نزد پيامبر آورد و برايش امان خواست.پيامبر كه خشمگين بود در پاسخ عثمان ساكت ماند و سكوتش طولاني شد و سپس گفت بسيار خوب . عثمان و عبدالله ابن سعد رفتند پيغمبر گفت : ساكت ماندم تا يكي از شما برخيزد و گردنش را بزند مردي از انصار گفت به من اشارت مي كردي و پيامبر گفت رسول خدا به كسي اشارت نمي كند براي كشتن.
دکتر علی شریعتی اسلامشناسی برگ 298
بحث
در بالا من زمینه ها و جزئیات پشت دستور قتل عبدالله ابن سرح را ارائه کردم. او تهدیدی بر اعتبار قرآن بود. او یک مسلمان بود و با محمد در نوشتن وحی ها همکاری میکرد، و بعضی از اوقات او تغییرات اندکی در آنچه محمد به او دیکته کرده بود را در نوشتن قرآن پیشنهاد میداد یا تغییرات و حذف های کلانی را در متنی که به او دیکته شده بود انجام میداد. عبدالله ابن سرح دریافت که اگر قرآن واقعا از طرف خدا میبود، محمد نباید به او اجازه میداد که وحی های نازل شده را تغییر دهد. عبدالله فهمید که اسلام و قرآن باطل هستند و برای همین به مکه بازگشت.
بعد از اینکه محمد مکه را فتح کرد، و دستوری برای قتل او صادر کرد، او به عثمان برادر رضاعی اش که از صحابه نزدیک پیامبر بود پناه آورد. بعد ها سرح تقاضای عفو کرد. محمد مایل بود که یکی از یارانش ترتیب او را بدهد، اما آنها نمیدانستند که باید چکار کنند، زیرا آنها نمیتوانستند ذهن محمد را بخوانند و غیب نمیدانستند، بنابر این محمد سر انجام به او عفو داد.
در اینجا ما در میابیم که محمد واقعا مرگ سرح را خواستارا بوده است، اما او این میل خود را بگونه ای بسیار نابخردانه دنبال میکند. محمد فرمان صادر میکند که سرح باید کشته شود، اما نمیتواند این قصد خود را پیاده کند زیرا او نمیخواست که با سر اشارتی بکند یا چشمکی بزند؟؟؟ چرا محمد خودش او را نکشت؟ اگر کار این مرد آنقدر بد بوده است که باید کشته میشد، برای چه محمد اصرار نکرد که این مجازات پیاده شود؟ این چگونه قانونی است؟ عبدالله جرم بزرگی انجام داده است و مکافات او این است که باید کشته شود ولی محمد چون نمیخواهد سرش را تکان بدهد و یا نشانه ای بدهد از مجازات او را پیاده نمیکند؟؟؟
توجه داشته باشید که خود قرآن در سوره انعام آیه 93 سرح را "ستمکار" نامیده است.
این نشان میدهد که محمد از روی امیال خودش دستورات الکی صادر میکرد. این مرد هیچ جرم بزرگی انجام نداده بود، او تنها محمد و قرآن را رسوا کرده بود. محمد میخواست که او را تنها به دلایل شخصی بکشد. محمد بر اساس امیال خود مردم را میکشت و یا آنها را زنده میگذاشت، نه بر اساس قانون و عدالت.
بسیاری از مسلمانان امروزه ادعا میکنند،
"قرآن سخنانی از طرف الله است، که توسط جبرئیل فرشته به همین معنی و انشایی که امروز وجود دارد نازل شده است و اثری یگانه است که توسط خود الله حفظ شده است."
Ahmad von Deffer "Ulum al-Qur'an", p21.
اما ما میبینیم که قرآن تحریف شده است. به یاد داشته باشید، تمام منابعی که من ارائه کردم (بغیر از شریعتی که مترجم اضافه کرده است) از نویسندگان قدیمی، مخلص و متخصص مسلمان بوده است. این افراد از مسلمانان مومن بودند، نه اصلاح طلبان، یا مسلمانان لیبرال که بخواهند برای امیال خود چهره واقعی اسلام را تغییر دهند و به دینشان خیانت کنند.
پس حتی در نوشتارهای تاریخی اسلام نیز ما اسنادی در اثبات تحریف قرآن می یابیم. توجه داشته باشید که این مطالب که توسط عبدالله ابن ابی سرح به قرآن اضافه شده اند هنوز هم در قرآن هستند.

پرسشها
1) چرا محمد آماده بود که تغییرات پیشنهادی سرح را در "وحی" هایش بپذیرد؟
2) اگر محمد به همین سادگی پیشنهادات سرح را قبول میکرد، آیا ممکن نیست که سایر جاهای قرآن نیز از سایر آدمها گرفته شده باشد؟
دانشمندان مدرن نشان داده اند که سبک قرآن شکسته شده است، و دوباره ترکیب شده است، به کتاب " Bell's Introduction to the Qur'an" برای جزئیات خطاهای متنی و سبکی قرآن مراجعه کنید.
3) از آنجا که محمد چیزهایی که سرح اضافه میکرد را میپسندید، آیا ممکن نیست که او داستانهای دیگری نیز را که میپسندید برای آرایش قرآن، بدان اضافه کرده باشد؟ بررسی ترکیب قرآن، به ما نشان میدهد که داستانهای بسیاری در آن وجود دارد که از منابع دینی دیگر مانند عهد عتیق، عهد جدید، سایر کتابهای یهودی مثل میشنا، میدراش، تفسیر های خاخامهایی مانند پریک الیزر (Pirke Eliezer)، داستانهای گرفته شده از صابئین، و سایر ادیان غیر الهی که پیش از محمد وجود داشته اند گرفته شده است، آیا ممکن نیست که تمام قرآن کپی شده از سایر کتابهای موجود در زمان محمد بوده باشد؟
4) اگر این ماجرای سرح یک دروغ است، چرا بسیاری از مسلمانان نخستین آنرا ثبت کرده اند؟ مسلماً مسلمانان چیزی را گزارش نمیکردند که به ایمانشان صدمه بزند.
نتیجه گیری
برای اینکه نشان داده شود قرآن کتابی زمینی و باطل است شواهدی آورده شد. نویسندگان مسلمان قدیمی نشان داده اند که در قرآن تحریف وجود دارد. آنها همچنین انگیزه های واقعی محمد را نشان داده اند. سرح به قرآن چیزهایی را افزود، او باطل بودن اسلام را دریافت و اسلام را ترک کرد. محمد بعد فهمید که تهدید دیگری برای اعتبارش بوجود آمده است. بعد از اینکه محمد مکه را فتح کرد او دستور داد که سرح را بکشند تا این تهدید از بین برود. محمد به دلیل بادسری خود نتوانست سرح را بکشد و مجبور شد که او را ببخشد. تا همین امروز این تحریف در قرآن وجود دارد. همچنین ما دیده ایم که محمد بر اساس امیال خودش رفتار میکرده است نه بر اساس قانون محکم الهی.

*نقل قول شریعتی توسط مترجم اضافه شده است.

منبع +
ترجمه: توسط آرش بیخدا
برای آثار بیشتر از همین نویسنده اینجا را کلیک کنید.
سایر ترور های پیامبر اسلام، محمد و ترور دشمنان شخصی اش...

This page is powered by Blogger. Isn't yours?